در دنیای حرفهای امروز، عناوین شغلی با هر تغییر سازمانی رنگ میبازند، اما صدایی که از تجربه و دانش برمیخیزد، میراثی است که در حافظه جمعی ماندگار میشود.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست، هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته به جاست، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد…
در فضای حرفهای امروز، بسیاری از افراد بخش مهمی از هویت کاری خود را با عنوان شغلی تعریف میکنند. مدیر، سرپرست، کارشناس ارشد یا هر جایگاه دیگری که بر کارت ویزیت و رزومه ثبت میشود، گاه به مهمترین بخش از معرفی فرد تبدیل میگردد. اما این عناوین در ذات خود موقتیاند؛ با تغییر ساختار سازمانی، بازنشستگی، جابهجایی شغلی یا حتی خروج ناگهانی از محیط کار، این نامها بهسرعت رنگ میبازند و جای خود را به دیگری میدهند. آنچه اما همواره پابرجا میماند، صدای فرد است؛ صدایی که از تجربههای زیسته، دانش اندوختهشده و روایتهای حرفهای سرچشمه میگیرد. این صدا نه تنها هویت فردی و حرفهای را شکل میدهد، بلکه در حافظه جمعی نیز ماندگار میشود. صدای ما میتواند در قالب یادداشتها، آموزشها، گفتگوها و حتی رفتارهای سازمانی، به میراثی تبدیل شود که از محدودیت زمان و عنوان فراتر میرود.
تحلیل این واقعیت نشان میدهد که سرمایه اصلی نیروی انسانی در یک سازمان، نه صرفاً جایگاهی است که بر اساس نمودار سازمانی به او تعلق گرفته، بلکه دانشی است که منتقل میکند و اثری است که بر دیگران میگذارد. سازمانها میآیند و میروند، عناوین تغییر میکنند، اما ارزش پایدار در صدای افرادی نهفته است که توانستهاند تجربه خود را به منبعی الهامبخش برای دیگران بدل کنند. به بیان دیگر، اگر عنوان شغلی را «اعتبار موقت» بدانیم، صدای هر فرد همان «سرمایه دائمی» است که با او باقی میماند. شاید زمان آن رسیده باشد که نگاه خود را از دلبستگی به عناوین، به اهمیت روایتها و میراثی که از طریق صدا و تجربه منتقل میشود، تغییر دهیم.